مشاور خانواده و زندگی برتر

یکی از مراجعان محترم که آقاپسری 24 ساله بود، پس از چندین جلسه مشاوره و بررسی علل و عوامل جبهه گیری در خصوص مخالفت با ازدواج، اهم دلایل مخالفت خود را تشریح کرد که در زیر فهرست می گردد: در مورد حجاب: بدپوششی، کم پوششی، لباس های رنگی، چسبان و تنگ، ساپورت و کشی، نازک و بدن نما، کوتاهی شلوار و مانتو و آستین، برهنه بودن بخشی از اندام ، مدل های عجیب و جلب توجه کننده، مشخص بودن برجستگی ها و فرورفتگی های بدن، خود را قلمی و باربی نشان دادن، در مورد زیورآلات: استفاده از طلا و نقره اصل و یا بدلیجات مصنوعی و نمایش آنها، کلیپس و گیره موهای بیا و ببین، کیف و کفش های آنچن مشاور خانواده و زندگی برتر...

میگفت: از همان روزی که مهارت رانندگی را به بچه های خود که در دوره ی نوجوانی بودند، آموزش دادم، خیلی شفاف به آنها گفتم: رانندگی شما هویت شماست و هویت شما همان شخصیت شماست. فلذا شاهدان و اطرافیان هرگونه رفتار شما را به شماره پلاک وسیله نقلیه می شناسند و فرهنگ و شخصیت شما را به مکان جغرافیایی مشخص بر روی پلاک شناسایی خودرو قضاوت می کنند. بنابراین مطلوب است رانندگی درست و قانونمند و تخطی از مقررات به جز جرایم رانندگی هویت وجودی ما و نیز فرهنگ و ادب ساکنین شهر و محل زندگی و یا تولد و اشتغال ما را زیر سئوال می برد. گذر زمان باعث شد تا فرزندان در دوره های تئوری مشاور خانواده و زندگی برتر...

خانم ها از لحاظ عاطفی سخت به شوهران خود وابسته اند و دوست دارند تا شوهرشان به زبان های ارتباطی مختلف خودشان با آنها در ارتباط باشد و ضمن اینکه انها را درک کرده و به آنها عشق بورزد....

مشاور خانواده و زندگی برتر...

در این نوشتار به یک نمونه از تفاوت دیدگاه های زن و مرد می پردازیم: دو زن که با هم دوستی داشتند یکی از حسنات و خوبی های شوهر خود و دیگری از ضعف ها و بدی های همسر خود تعریف می کردند: زن اولی: دیشب آقامون ما رو برا شام دعوت کرد رفتیم ی بیرون رستوران و شام خوشمزه ای خوردیم و کلی بیرون گشتیم و خوش گذروندیم. وقتی ام اومدیم خونه شمع روشن کرد و ی فضای رمانتیکی برامون ایجاد کرد. زن دومی: دیشب وقتی آقام از سر کار برگشت مثه اینکه عُنق بود و قهر و بدون شام گرفت خوابید و من و بچه هام زیر نور شمع شام رو تنهایی خوردیم. بالعکس مذاکره شوهران این خانوم ها واقعاً خواندنی است: شو مشاور خانواده و زندگی برتر...

می گفت: آخر شب خواستم آشغال رو ببرم بیرون. با دیدن گربه ای که زیر سطل فلزی بیرون منزل جا خوش کرده بود، شیطون رفت تو جلدم و به یکباره با حمله ای برق آسا خاستم حالی از این گربه ناقلا بگیرم که دیگه این ورا پیداش نشه. نگو که من غافل انگشت شستم رو لای درب و بدنه ی زباله دونی گذاشتم و در فلزی هم با تنه ام درگیر و ناگهان بسته شد و فریادم رفت آسمون. درب رو وا کردم و تا به انگشتم نیگاه کردم از هوش رفتم... آخه یکی نبود بهم بگه گربه غذاشو از کجا باید گیر بیاره؟ اصلاً با تو چیکار داشت؟ مرض داشتی؟ ... یاد فرمایش امام علی (ع) افتادم که فرمود: پر کاهی را از دهان مورچه ای به زور پ مشاور خانواده و زندگی برتر...